سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حسام ســرا
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

 بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی

در این خاک زرخیز ایران زمین
نبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و داد بود
وز آن کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کیششان
گنه بود آزار کس پیششان
همه بنده ناب یزدان پاک
همه دل پر از مهر این آب و خاک
پدر در پدر آریایی نژاد
ز پشت فریدون نیکو نهاد
بزرگی به مردی و فرهنگ بود
گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و هوش ما
که شد مهر میهن فراموش ما
که انداخت آتش در این بوستان
کز آن سوخت جان و دل دوستان
             *‌‌*‌*‌‌‌*‌‌‌*‌‌‌*
چه کردیم کین گونه گشتیم خوار؟
خرد را فکندیم این سان زکار
نبوداین چنین کشور و دین ما
کجا رفت آیین دیرین ما؟
به یزدان که این کشور آباد بود
همه جای مردان آزاد بود
در این کشور آزادگی ارز داشت
کشاورز خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
گرامی بُد آنکس که بودی دلیر
نه دشمن در این بوم و بر لانه داشت
نه بیگانه جایی در این خانه داشت
از آنروز دشمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
از آنروز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کدخدایی کند
کشاورز باید گدایی کند
به یزدان که گر ما خرد داشتیم
کجا این سر انجام بد داشتیم
بسوزد در آتش گرت جان و تن
به از زندگی کردن و زیستن
اگر مایه زندگی بندگی است
دو صد بار مردن به از زندگی است
بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم
برون سر از این بار ننگ آوریم


[ جمعه 89/2/24 ] [ 7:42 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

یک شاخه گل سفید تقدیم تو بادمانده تا برف زمین آب شود.
مانده تا بسته شود این همه نیلوفر وارونه چتر.
ناتمام است درخت.
زیر برف است تمنای شنا کردن کاغذ در باد
و فروغ تر چشم حشرات
و طلوع سر غوک از افق درک حیات.
مانده تا سینی ما پر شود از صحبت سمبوسه و عید.
در هوایی که نه افزایش یک ساقه طنینی دارد
و نه آواز پری می رسد از روزن منظومه برف
تشنه زمزمه ام.
مانده تا مرغ سرچینه هذیانی اسفند صدا بردارد.
پس چه باید بکنم
من که در لخت ترین موسم بی چهچه سال
تشنه زمزمه ام؟
بهتر آن است که برخیزیم
رنگ را بردارم
روی تنهایی خود نقشه مرغی بکشم.


[ پنج شنبه 89/1/5 ] [ 12:54 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

غم دنیا نخواهد یافت پایان

خوشا در بر رخ شادی‌گشایان

 

خوشا دل‌های خوش، جان‌های خرسند

خوشا نیروی هستی‌زای لبخند

 

خوشا لبخند شادی‌آفرینان

که شادی روید از لبخند اینان

 

نمی‌دانی- دریغا- چیست شادی

که می‌گویی: به گیتی نیست شادی

 

نه شادی از هوا بارد چو باران

که جامی پر کنی  از جویباران

 

نه شادی را به دکان می‌فروشند

که سیل مشتری بر آن بجوشند

 

چه خوش فرمود آن پیر خردمند

وزین خوشتر نباشد در جهان پند

 

اگر خونین دلی از جور ایام

« لب خندان بیاور چون لب جام»

فریدون مشیری


[ شنبه 88/11/17 ] [ 1:20 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

شاملو

شاعران زیادی در پهنه این زمین خاکی آمدند وزیستند و سرودند و رفتند ؛شاید هیچ انسانی کامل نباشد که نیست . نگاهی به کتابهای درسی که می اندازیم جای بعضی از شاعران قدیم وجدید پارسی گوی را دربین صفحات آنها خالی می بینیم ؛ از جمله آنان یکی احمدشاملو ودیگری فروغ فرُخّزاد است . این روزها سالمرگ شاملو شاعر نامدار ایرانی است .گفتم که هیچ انسانی کامل نیست وشاملو نیز از این قاعده مستثنا نخواهدبود اما او یک" شاعر" است با قدّ واندازه ای بلند تر از بسیاری ازشاعران هم عصر وپیش از خود.نیامدن نام شاملو در کتاب های درسی شاید دلایل گوناگونی داشته باشد اما آنچه از گفته های خودِشاملو برمی آید این است که شعر اجتماعی که بیانگر دردهای جامعه است میان دولتمردان جایگاهی نداردوشاعرش نیز بالمآل. چراکه شعر اجتماعی نقدِ شرایط است وکیست که حقیقتا"و واقعا" از نقد نهراسد ؟.

دراینجا نمونه هایی ازشعر شاملو رامی آوریم :

به‌ خاطر ناودان
‌هنگامى‌ که‌ مى‌ بارد
به‌ خاطر کندوها و زنبورهاى‌ کوچک
به‌ خاطر جارِ بلند ابر
در آسمان‌ بزرگ‌ آرام
‌به‌ خا‌طر تو
به‌ خاطر هر چیز کوچک
‌و هر چیز پاک

که‌ بر خاک‌ افتادند همه

.....

شعردوم:

سکوت‌ آب‌ مى‌تواند
خشکى‌ باشد و فریاد عطش
‌سکوت‌ گندم‌ مى‌تواند
گرسنگى‌ باشد و غریو پیروزمند قحط
‌همچنان‌ که‌ سکوت‌ آفتاب
‌ظلمات‌ است
‌اما سکوت‌ آدمى
‌فقدان‌ جهان‌ و خداست  
غریو را تصویر کن
‌عصر مرا
در منحنى‌ تازیانه‌ به‌ نیش‌خط‌ِ رنج
‌همسایه‌ى‌ مرا
بیگانه‌ با امید و خدا
و حرمت‌ ما را
که‌ به‌ دینار و درم‌ بر کشیده‌اند و فروخته
‌تمام‌ الفاظ‌ جهان‌ را در اختیار
داشتیم‌ و آن‌ نگفتیم
‌که‌ به‌کار آید
چرا که‌ تنها یک‌ سخن
‌در میانه‌ نبود
آزادى
‌ما نگفتیم
‌تو تصویرش‌ کن

 وشعری سوم :

 

دختران‌ دشت‌!
دختران‌ انتظار!
دختران‌ امید تنگ
در دشت‌ بى‌کران‌؛
و آرزوهاى‌ بى‌کران
در خلق‌هاى‌ تنگ‌!
دختران‌ آلاچیق‌ نو
در آلاچیق‌هایى‌ که‌ صد سال‌!
از زره‌ جامه‌تان‌ اگر بشکوفید
باد دیوانه
‌یال‌ بلند اسب‌ تمنا را
آشفته‌ خواهد کرد ...
دختران‌ رودِ گِل‌ آلود!
دختران‌ هزار ستون‌ِ شعله‌، به‌ طاق‌ بلند دود!
دختران‌ عشق‌هاى‌ دور
روز سکوت‌ و کار
شب‌هاى‌ خستگى‌
دختران‌ روز
بى‌خستگى‌ دویدن‌،
شب
سرشکستگى‌! ـ
                                                        "احمد شاملو"


[ پنج شنبه 88/5/8 ] [ 10:49 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

محمدتقی بهار،ملک الشعراءآرامگاه شادروان ملک الشعراء بهار

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

این روزها دارم افکار واندیشه های محمدتقی بهار(1265 – 1330شمسی)را مرور می کنم . شعرهای مرغ سحر ،نکوهش اعمال وافکار رضاخانی ، و... از نمونه های اشعار زیبای اوست.

ازماست که برماست

این دود سیه فام که بربام وطن خاست

از ماست که برماست

وین شعله ی سوزان که برآمد زچپ و راست

از ماست که برماست

جان گر به لب ما رسد از غیرننالیم

با کس نسگالیم

از خویش بنالیم که جان سخن اینجاست

از ماست که برماست

یک تن چو موافق شد ، یک دشت سپاه است

باتاج وکلاه است

ملکی چو نفاق آورد او یکّه وتنهاست

از ماست که برماست

ماکهنه چناریم که از باد ننالیم

برخاک ببالیم

لیکن چه کنیم ، آتش ما درشکم ماست

از ماست که برماست

اسلام گر امروز چنین زار وضعیف است

زین قوم شریف است

نه جرم زعیسا نه تعدّی زکلیساست

از ماست که برماست

ده سال به یک مدرسه گفتیم وشنفتیم

تا روز نخفتیم

وامروز بدیدیم که آن جمله معمّاست

از ماست که برماست

گوییم که بیدار شدیم این چه خیالیست

بیداری ما چیست ؟

بیداری طفلی است که محتاج به لالاست

از ماست که برماست

ازشیمی و جغرافی وتاریخ نخوریم

از فلسفه دوریم

وزقالَ واِن قُلت به هرمدرسه غوغاست

از ماست که برماست

گویند «بهار» از دل وجان، عاشق غربی است

یاکافر حربی است

مابحث نرانیم درآن نکته که پیداست

از ماست که برماست

 

 درمیان نوشته های بهار نمونه ای از مقاله او درباره شعر جالب توجه بود :

هرشعری که شما را تکان ندهد ، به آن گوش ندهید ، هرشعری که شما رانخنداند ویا به گریه نیندازد آن را دوربیندازید ، هرنظمی که به شما یک یاچند چیزخوب تقدیم ننماید، بدان اعتماد ننمایید تاشما رایک هیجان وحشی حرکت ندهد ، بیهوده شعرنگویید . اوّل فکر کنید که چه چیز سایق شعر گفتن شماست ، آیا کسی را دوست دارید ، کسی را دشمن دارید ،مظلومید، فقیرید،شجاعید ومی خواهید تشجیع کنید ، گله دارید ، امتنان دارید، خبرتازه یاسرگذشت قشنگی به خاطر دارید ،نکته حکیمانه وفلسفه خوش ودقیقی درنظرگرفته اید ، چه چیزی است که شما وطبع شما رامی خواهد به خود مشغول کرده وبه لباس یک یاچند شعر خودش را به مردم نشان دهد ؟هرچیزی که هست همان راباهرقدرفکر وعقل وذوقی که دارید همان طور که هست بدون گزافه وباحقیقت وصدق به نظم درآورده ویابه نثربنویسید . شاعر آن است که دروقت تولد شاعرباشد، به زور علم وتتبّع نمی توان شعرگفت .

برای آشنایی بیشتر باافکار وآثار این بزرگ مرد ایرانی اینجـــــــا را کلیک کنید .

 


[ جمعه 88/4/12 ] [ 1:44 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

احمدمطر

گم‌شدگان
رئیس‌جمهور از برخی شهرهای میهن بازدید کرد
و هنگام دیدار از محله ما فرمود:
«شکایت‌هاتان را صادقانه و آشکارا باز گویید و از هیچ‌کس نترسید!
که زمانه ی هراس گذشته است.»
دوست من ــ حسن ــ گفت:
«عالی جناب!
گندم و شیر چه شد؟
تأمین مسکن چه شد؟
شغل فراوان چه شد؟
و چه شد آن که داروی بی‌نوایان را به رایگان می‌بخشد؟
عالی‌جناب!
از این همه
هرگز، هیچ ندیدم!»
رئیس اندوهگنانه گفت:
«خدا مرا بسوزاند!
آیا همه ی این ها در سرزمین من بوده است؟!
فرزندم!
سپاسگزارم
که مرا صادقانه آگاه کردی،
به زودی نتیجه ی نیکو خواهی دید.»
سالی گذشت
دوباره رئیس‌ را دیدم،
فرمود:
«شکایت‌هاتان را صادقانه و آشکارا باز گویید
و از هیچ‌کس نترسید!
که زمانه ی هراس گذشته است.»
هیچ‌کس شکایتی نکرد،
من برخاستم و فریاد زدم:
«شیر و گندم چه شد؟
تأمین مسکن چه شد؟
شغل فراوان چه شد؟
چه شد آن که داروی بینوایان را به رایگان می‌دهد؟
و با عرض پوزش، عالی‌جناب!
دوست من حسن
چه شد؟»

 شاید مخاطب احمدمطر در این شعر ، صدام حسین ، رئیس جمهور مادام العمر عراق بوده است .

احمد مطر ،شاعر مبارز عراقی


[ دوشنبه 88/3/4 ] [ 12:59 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

  جشن وسرورتان مبارک

 شعر زیر نتیجه وب گردیهای من است آن را به همه عروس ودامادهای جوان تقدیم می کنم وبرایشان خوشبختی بی پایان آرزودارم:

آخر این هفته جشن ازدواج مابه پاست

باحضورگرم خود درآن صفاجاری کنید

ازدواج وعقد یک امر مهم وجدّی است

لطفا" ازآوردن اطفال خودداری کنید !

برشکم صابون زده آماده سازیدش قشنگ

معده را از هرغذا ومیوه ای عاری کنید

تامفصّل توی آن جشن عزیز وباشکوه

باغذا ومیوه ی آن جشن افطاری کنید

البته خیلی باید هول وپرخوربود هــــا!

پیش فامیل مقابل آبروداری کنید !

میوه ، شیرینی شبِ پاتختی ام هم لازم است

پس برای صرفه جویی اندکی یاری کنید!

گرکسی بامیوه دارد می نماید خودکُشی

دل به حال ما و او سوزانده اخطاری کنید !

موقع کادو خریدن چرب باشد کادوتان

پس حذر ازتابلو وساعات دیواری کنید !

هرچه باشد نسبت قومی تان نزدیک تر

هدیه راهم چرب تر از روی ناچاری کنید !

درامور زندگی دینار اگر باشد حساب

کادو، نوعی بخشش است آن را سه خرواری کنید !

گرم باید کرد مجلس را از این روگاه گاه

چون بخاری، بهر تنظیم هوا کاری کنید

ساکت وصامت نباشید وبه همراه موزیک

دست وپارااستفاده آن هم ابزاری کنید !!

لامبادا و تانگو وباباکرم یاهرچه هست

ازهنرهاتان تماما" پرده برداری کنید

البته هرچیز دارد مرزی واندازه ای

پس نباید رقص های نابه هنجاری کنید

حرکت موزون اگر درکرد از خود، دیگری

باشاباش و دست وسوت از او طرفداری کنید!

کی دلش می خواهد آخر دربیاید سی دی اش؟

باموبایل خود مبادا فیلمبرداری کنید....

درنهایت مجلس مارامزیّن باحضور

بی ادا ومنّت وهرگونه اطواری کنید .


[ یکشنبه 87/12/18 ] [ 12:27 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

اینجا محلی برای ارائه ی آرا و نظرات من است درباره آنچه که می بینم،می خوانم، می شنوم و آنچه در اطرافم اتفاق می افتد.چنانچه کسی یاکسانی عصبانی هستند ونمی توانند مخالف نظر خود رابا دادنِ «صفت» مخاطب قراردهند ویاقلمشان بادُشنام آشناست وبه آسانی به دیگران تهمت می زنند از نظردادن بپرهیزند چراکه درهر صورت نظر ایشان حذف خواهد شد. آوردن لینک وبلاگ ها به معنی تایید همه مطالب آنها ویامدیر وبلاگ نیست،بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم ..نقل واستفاده از مطالب این وبلاگ آزاد است اگر دوست داشتید منبع آن را نیز ذکر کنید.
امکانات وب


بازدید امروز: 255
بازدید دیروز: 387
کل بازدیدها: 1450629