سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حسام ســرا
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

درهفته گذشته دو رویداد اجتماعی ذهن جامعه را درگیر کرد :

نخست زندانی شدن محمد مایلی کهن  ورضایت علی دایی برای آزادی وی ودوم مرگ  مرتضی پاشایی.

محمد مایلی کهن در دوران بازی درتیم پرسپولیس وتیم ملی فوتبال بازیکن باغیرت وموثری بود اما با وجود این دو ویژگی مثبت گاهی حاشیه ساز هم می شد درمسابقات انتخابی جام جهانی 1994 با یک خبرنگار ایرانی در دوحه قطر درگیر شد که موجب گردید برای همیشه از مربیگری محروم شود اما یکسال بعد این محرومیت شکسته شد!!.درگیری بین علی دایی ومایلی کهن هردلیل وعلتی داشته باشد به محکمه ای درجمهوری اسلامی ایران ختم شده است وبراساس حکم همین محکمه،وی به حبس محکوم گردیده است . اگر یک کار اصولی انضباطی درتاریخ پس از انقلاب درفوتبال این مرز وبوم صورت گرفته باشد صدور حکم برای یک شکایت درحاشیه فوتبال است از شخصیت ونوع رفتار علی دایی که بگذریم مایلی کهن حاشیه ساز است ومی کوشد با حاشیه سازی بر صدر اخبار موج سواری کند اگر مطبوعات ورسانه های حقیقی و مجازی براین آتش نفت نمی افروختند واجازه می دادند حکم صادرشده توسط دادگاه صالحه ای که مایلی کهن به آن اعتراضی ندارد اجرا گردد می شد امیدوار بود که سنگ بنایی برای رسیدگی به اتهام وتهمت ویا دست کم حرف بی اساس گذاشته شود . اما چه می شود کرد که ما مردمی احساسی هستیم و..

مرتضی پاشایی خواننده ای نه چندان مشهور صبح جمعه 23 آبان ماه 1393 به دلیل بیماری سرطان درگذشت اویکی از خوانندگان پاپ بود وتیتراژ برنامه ماه عسل درشهرت وی نقش بسزایی داشت اما بسیاری تازمان مرگ پاشایی نمی دانستند خواننده این تیتراژ کیست!

چه شد که اینگونه مردم درمرگ پاشایی اجتماع کردند ؟

به گمان من  سکوت رسانه ها درزمان بستری بودن پاشایی دربیمارستان ، فعالیت شبکه های اجتماعی ، احساسی بودن ما ایرانیان که معتقدیم پشت سر مرده حرف نباید زد ونیز مرده بد وجود ندارد ، نوع بیماری وی و.. در گستردگی این مراسم بی تاثیر نبود وگرنه چگونه می شود خواننده ای را جامعه به خوبی نشناسد وبرایش سنگ تمام بگذارد؟

آیا این به ویژگی های ما ایرانیان بازمی گردد که در روزگار«بودن» قدر همدیگر را نداریم و...

دراشعار فارسی این ابیات، گویای همین صفت است که :

بیاتاقدریکدیگر بدانیم / که تا ناگه ز یکدیگرنمانیم

کریمان جان فدای دوست کردند/ سگی بگذار ماهم مردمانیم

چوخواهی تربتم را بوسه دادن / رخم را بوسه ده که اکنون همانیم

دراین چند روز کسانی این اجتماع ایرانیان را زنده شدن روح انسان دوستی دانستند، من اما بر این باور نیستم .احساسات انسانی لازمه زندگی است ما بدون این احساسات حیوانی بیش نیستیم اما انسان واجد صفات انسانی از عقلانیت نیز برخوردر است در سالهای نزدیک هنرمندانی از جنس مردم وباموقعیتی متفاوت تر از نظر مهارت نیز از دنیا رفته اند اما جامعه با آنان رفتاری دیگرگونه داشت .

به باور من  نسل کنونی نسل هیجان است نسلی است که با یک پیام شبکه های اجتماعی تصمیم می گیرد وبرای این تصمیم منطق را برنمی تابد . جامعه دراین مسیر پوست انداخته است اگر هم کسانی درانکار این پوست اندازی تلاش کنند یا خود را به خواب زده اند یا این که از شدت واثرگذاری این تغییرات بی خبرند .مرگ پاشایی نمونه ای از اجتماع توده ها برای یک رویداد نه چندان مهم بود .آیا باز هم از این اتفاقات خواهد افتاد؟

پ.ن: مرتضی پاشایی هنرمندی بود که اکنون روی درنقاب خاک کشیده است این نوشته به هیچ عنوان قصد داوری درباره ارزش هنری آن مرحوم ومقایسه وی با دیگران را ندارد اصلا" رفتارهای بعد از مرگ پاشایی ذره ای به تصمیم واراده او مربوط نیست بنابراین در هرگونه نظر وابراز عقیده ای به این نکته توجه فرمایید 

 

 


[ دوشنبه 93/8/26 ] [ 10:36 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

خاطرات یک طلسم زده

بی هیچ قصدی برای پاسخگویی پای صحبت هایش نشسته ام فقط گاهی سری می جنبانم وبله ای می گویم تا باخیال راحت ادامه دهد .... از تجربیاتش می گوید از کج مداری چرخ ،از روزگار نامراد ....

کار که به اینجا می رسد گریزی به بدبختی هایش می زند  از کسی می گوید که قدرت ماورایی دارد از زنی که می گوید کتابی دارد بسیار مهم وکارگشا . کتاب را کسی ندیده است حتی خودش. اما سخت به بودنش اعتقاد دارد می گوید می تواند دهان هرکسی را ببندد می گوید وباور دارد که دعاهای کاری می نویسد که هیچ کس را یارای مبارزه با آن نیست . بدبختی های خودش  وخوشبختی های نزدیکان او را به همین زن وکتاب ندیده اش وطلسمی که از آن کتاب ندیده بیرون می اید نسبت می دهد .می گوید اگر طلسم ندارد چرا فلان فرد از نزدیکانش باید فرزندانش همه تحصیلات عالی وزندگی روبه راهی داشته باشند ؟! می گوید ومن فقط می شنوم بی آن که حرفی بزنم ...

حرفهایش تمام شده ومدتی است رفته است ... من در باورهای خودم غوطه ورم ... نمی دانم چند درصد مردم جامعه ما به این باورها معتقدند اما می دانم که اصلاح جامعه وحرکت به سوی پیشرفت وارزش های انسانی با این خرافات دامنگیر اگر از غیرممکن ها نباشد کار دشواری است که فقط با برنامه ریزی منسجم وپیگیر امکان پذیر خواهد بود .....


[ شنبه 93/3/17 ] [ 2:14 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

روز میراث فرهنگی

امروز روز میراث فرهنگی وموزه هاست برای شهرها وروستاهایی که مکان تاریخی  -مذهبی کهن ندارند شاید این پرسش پیش آید که این روز درتقویم برای چه کسانی درج شده است ؟

واقعیت این است که میراث فرهنگی دایره بسیار بزرگی را شامل می شود دایره ای که از یک سو به بناها ومکان های تاریخی و از سوی دیگر به آثار ونوشته های تاریخی ، پوشاک وروش تهیه آن ، تغذیه وروش پخت غذا، آداب ورسوم ومهم تراز همه  شخصیت ها وچهره های فرهنگی می پردازد از این رو شاید پرداختن  به کسانی که برای پاسداشت فرهنگ وهویت آبادی وشهر ما کاری هرچند کوچک انجام داده اند ضروری باشد وشاید این روز بهانه ای است تا از میراث بانان فرهنگ که حاملان آثار واسناد تاریخی اند یادی بکنیم.

این روز یادآور آن است که با نگاهی دقیق تر زندگی نیاکان را بکاویم وآثار ملی ومذهبی را که یادگار پیشینیان است با رفتارهای ناشیانه تخریب نسازیم .

 


[ شنبه 92/2/28 ] [ 8:25 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

دروغ ،رفتاری عادی شده


[ سه شنبه 91/10/19 ] [ 11:48 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

"گدا" و "متکدی" اسم هایی هستند که برایشان به کار برده می شود و جالب است به همان اندازه که به عنوان ناهجاری های اجتماعی شناخته می شوند، به همان اندازه هم امنیت شغلی دارند و البته امنیت درآمدی! آنها در حالی "لکه"های ناجور معابر عمومی خوانده می شوند که از طرف مردم مورد حمایت قرار می گیرند و به همین دلیل است که پول هایی که تحت عنوان "کمک" می گیرند با آمار پول های ریخته شده به صندوق های رسمی جمع آوری صدقه تقریبا برابری می کند تا این سؤال به وجود آید که تکلیف ما با این پدیده چیست؟ اصلا تکدی گران را باید محتاج هایی ببینیم که با این شیوه رفع احتیاج می کنند یا متخلفانی که خطایشان درآمدی است که لازم نیست برایش زحمت زیادی بکشند. سؤال دیگر این است که مسوؤلین باید چه مسؤلیتی را در قبال آنها احساس کنند.

تکدی گری

متکدی؛ محتاج یا مجرم

مرسوم است که معتادان را به دلیل شرایط دشوار و غیرقابل تحملی که دارند بیمار می خوانند نه خلافکارکه البته این ادعا ، جای بحث فراوان دارد ؛ اما این مساله برای تکدی گران فرق می کند و حتی اگر احتیاج شان هم ثابت شود، نمی توان رفتارشان را توجیه کرد چرا که نهادهای مسؤول هم در قبال محتاجان مسؤلیت دارند و هم در قبال مجرمین. به همین دلیل یکی از تردیدهایی که دستگاه های مربوطه باید به آن پاسخ روشنی بدهند، این است که متکدی اگر مجرم است چرا آزاد است و اگر محتاج است چطور می تواند برای رفع احتیاجش ناهنجاری اجتماعی به وجود بیاورد؟

"گدایی در حالی جامعه را آزار می دهد و باعث به وجود آمدن صحنه های زشتی می شود که این کار نه تنها بدرفتاری یک فرد، بلکه کاری گروهی است که توسط سرگروه هایی خاص برنامه ریزی شده و مدیریت می شود."

 در قانون مجازات اسلامی از تکدی گری به عنوان مصداق بارز جرم نام برده شده است ؛ از همین رو برخورد با متکدیان یک امر ضروری و حیاتی است. البته این را باید در نظر داشت که اغلب متکدیان افراد سودجو و فرصت طلبی هستند که هیچ‌گونه نیاز مالی ندارند اما با استفاده از احساسات مردم اقدام به این کار خلاف می کنند.

گدایی فرد متکدی علاوه بر پایمال کردن شخصیت خود، باعث ایجاد رخوت و سستی در جامعه شده و اگر برخوردی جدی و مؤثر با این افراد نگردد زمینه رشد آنها روز به روز بیشتر فراهم خواهد شد.

متأسفانه برخی از افراد معاند نیز وجود افراد متکدی را سوژه قرار داده و اظهارنظرهای اشتباه و غرض ورزانه ای را  در مورد کشور و نظام جمهوری اسلامی ارائه می کنند.

وجود افراد متکدی چهره نامطلوبی از جامعه را نشان می دهد از همین رو انتظار  از نیروی انتظامی و سایر دستگاه های ذیربط این است که مقابله ای جدی با پدیده تکدی گری داشته باشند تا بساط این افراد از سطح شهرها برچیده شود.

قانون و  تکدی گری

ماده 712 قانون مجازات اسلامی، درخصوص مجرمانه بودن تکدی گری جرم انگاری کرده است:" هرکس تکدی یا کلاشی را پیشه خود قرار داده باشد و از این راه امرار معاش نماید یا ولگردی نماید به حبس از یک تا سه ماه محکوم خواهد شد و چنانچه با وجود توان مالی مرتکب عمل فوق شود علاوه بر مجازات مذکور کلیه اموالی که از طریق تکدی و کلاشی به دست آورده است مصادره خواهد شد."

سپس ماده 713 همین قانون درباره گماردن کودک برای تکدی گری پیش بینی مجازات کرده و هرکسی را که از کودک برای این کار بهره برداری کند "بزهکار" دانسته است: "هرکس طفل صغیر یا غیررشیدی را وسیله تکدی قرار دهد یا افرادی را به این امر بگمارد به سه ماه تا دو سال حبس و استرداد کلیه اموالی که از طریق مذکور به دست آورده است محکوم خواهد شد."

در همین رابطه کنوانسیون ها و پیمان هایی در مجامع جهانی به تصویب رسید که دولت ایران نیز به این کنوانسیون ها ملحق شده و الحاق یک کشور به این پیمان ها به منزله اعتبار آنها در حکم قانون داخلی خواهدبود. به عبارت ساده تر مفاد این پیمان ها در حکم قانون داخلی ایران است. ازجمله این کنوانسیون ها، پیمان نامه حقوق کودک مصوب سال 1989 سازمان ملل متحد است. در ماده 32 این پیمان نامه هرگونه بهره کشی اقتصادی از کودکان در کشورهای عضو را ممنوع دانسته است:سوء استفاده از کودکان

 "1- کشورهای عضو ، حق کودک را برای برخورداری از حمایت در برابر بهره کشی اقتصادی و انجام هرگونه کاری که ممکن است زیانبار باشد یا در تحصیل کودک خللی وارد آورد، یا به سلامتی کودک یا رشد جسمانی، ذهنی، اخلاقی یا اجتماعی او آسیب رساند، به رسمیت می شناسند.

2- کشورهای عضو جهت تضمین اجرای ماده حاضر اقدامات قانونی، اجرایی، اجتماعی و آموزشی به عمل خواهند آورد. بدین منظور و با عنایت به مفاد سایر اسناد بین المللی مربوطه، کشورهای عضو به ویژه اقدامات ذیل را به عمل خواهند آورد:

الف) تعیین حداقل سن یا حداقل سنین برای اشتغال به کار

ب) تدوین مقررات مناسب در ارتباط با ساعات کار و شرایط اشتغال

پ) تعیین مجازات های مناسب یا ضمانت های اجرایی دیگر به منظور تضمین اجرای موثر ماده حاضر."

وظیفه دادستان و ضابطان دادگستری

در ادبیات حقوق جزا یکسری از جرایم به عنوان جرایم مشهود برشمرده شده اند. یعنی اینکه این جرایم در علن و آشکار و انظارعمومی مردم وقوع می یابد و ضابطان دادگستری ازجمله نیروی انتظامی در این گونه جرایم نباید منتظر بمانند تا شاکی و زیان دیده از جرم از آنان درخواست رسیدگی و پیگرد بزهکار را کند، بلکه باید راسا موضوع را پیگیری کرده و در اسرع وقت مراتب را به دادسرای محل وقوع جرم اعلام کنند.

یک تجربه موفق

همزمان با برگزاری اجلاس عدم تعهد در تهران ، اعلام شد که کلیه متکدیان از سطح شهر جمع آوری شدند. این تجربه موفق نشان داد که اگر اراده ای معطوف به محو نابسامانی ها وجود داشته باشد ، بسیاری از کارهای بر زمین نخواهند ماند.
استمرار آن اراده در خصوص جمع آوری و ساماندهی متکدیان ، تفکیک آنان به دو گروه کلاش و نیازمند و برخورد مناسب با هر کدام از این دو گروه ، بدیهی ترین انتظار مردم از مسوولان مربوطه است.

در این میان ، می توان از تجربیات موفقی که در برخی شهرها و مشخصاً تبریز در خصوص حل دائمی مشکل تکدی گری به دست آمده است بهره مند شد و در زمانی کوتاه ریشه از معضل زشت را خشکاند یا لااقل تضعیف کرد.

نقش مردم

"دلسوزی لحظه ای" با دیدن صحنه های رقت آوری که گداها درست می کنند ، مانند نمایش پاهای زخمی ، نشان دادن چهره معصوم کودکانی که در آغوش دارند ، دست هایی معلول و نظایر این ها ، مهم ترین نقش را در در ارائه کمک های مالی به متکدیان بازی می کنند.


برخی افراد هم با ناتوان جلوه دادن خود و جلب ترحم ، تکدی گری می کنند!

اگر عادت کنیم و با خود عهد ببندیم که به هیچ متکدی خیابانی کمک نکنیم و به جای آن ، کمک های خود را به خیریه ها و رابطان معتمدی که می دانیم کمک ها را به مستحقان می رسانند بدهیم یا خودمان شخصاً خانواده های نیازمندی را شناسایی و ماهانه به آنها کمک کنیم ، هم احساس انسان دوستی مان را ارضاء کرده و کمکی واقعی به همنوعانمان کرده ایم و هم ، باعث شده ایم حق فقرا به جیب کلاشان مستحق نما نرود.

متکدی نما


واقعیت این است که بسیاری از ما ، انسان دوستی را با گداپروری اشتباه گرفته ایم و به همین دلیل است که امروزه یکی از واردات کشورمان ، گدایانی هستند که به طور قاچاق از پاکستان وارد ایران می شوند تا سهم شان را از گردش مالی صنعت تکدی گری ببرند!

قبول کنیم که هر کدام از ما ، به اندازه پولی که به متکدیان حرفه ای می کنیم در زنده نگه داشتن صنعت زشت تکدی گری سهیم هستیم.



[ جمعه 91/10/15 ] [ 8:49 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

از وعده تا عمل

می گویند «دروغ هرچه بزرگ ترباشد باورش آسان تراست»!

اشتباه نکنید منظورم حرفهای سیاستمداران دنیا نیست ! به زندگی اجتماعی خود ودنیای اطرافمان هم که نگاه می کنیم این موضوع مصداق پیدامی کند.

شهردار یک شهر در روز معارفه قول های عجیبی می دهدانگار که همه شهرداران قبلی آدم های نالایقی بوده اند ،هیچ کارمثبتی انجام نشده واز شهر وشهرسازی اطلاعی وجود نداشته است .

مدیر دبستان شش کلاسه ای در اولین روز کاریش ،مدرسه جدید را مخروبه ای قلمداد می کند که هیچ کارشایسته ای درآن صورت نگرفته ومعتقد است که او « آمده است» تا از این مخروبه در «اندک زمانی» بهشت عنبر سرشتی پدید آورد..

اگر شهردار جدید باصدای بلند وتبلیغات فراوان بگوید که تاسال آینده برای هرمحله یک پارک خواهد ساخت، همه خیابانها رابازسازی وتعریض خواهدکرد، مشکل ترافیک وپارکینگ وسایل نقلیه را برای همیشه برطرف خواهدنمود،سیستم تمام مکانیزه  جمع آوری زباله رابرای همه منازل تاسال آینده طراحی واجرا خواهد نمود و.....بسیاری باور می کنند واو را می ستایند .

شهروندان، کارکنان وحاضران نیز ،رفتارهای متفاوتی با این وعده ها خواهند داشت:

بعضی مدیر جدید را فرشته ی نجاتی می دانند که لطف الهی وی را درمسیر زندگیشان قرار داده است وبعضی دیگر هاج وواج می مانند که مدیران پیشین چه موجوداتی بوده اندکه.....

تنها ،اندک افرادی باعقل دور اندیش ،ارزیابی وعده های داده شده و درک شرایط موجود درمی یابند که این حرفها مشتی شعاروتبلیغات است که فقط توقعات دیگران را بالا می برد اما تعداد این گروه اندک است واگر همان ابتدا مخالفت یا اعتراضی کنند درفوج جمعیت طرفدار خوش خیال محو می شود.

وعده های عمل نشده در دراز مدت سرخوردگی به دنبال می آورد ونتیجه ی سرخوردگی ،بی تفاوتی وعدم انسجام اجتماعی است .

چراما واقعیت ها را باخوش خیالی مخلوط می کنیم؟چرا آن اندازه که باید ، واقع بین نیستیم؟ چرا وعده های توخالی می دهیم ؟چرا به حرفهایی که می زنیم عمل نمی کنیم وبه تعبیر زیبای قرآن :

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لا تَفْعَلُونَ * « الصف: 2  »

ونکته مهم تر این که :

چرا ما مردم باوجود بالارفتن سطح تحصیلات وداشتن مدارک تحصیلی عالی به آسانی درتبلیغات این افراد خود را می بازیم؟....چرا.. شما می دانید؟

 


[ شنبه 91/10/9 ] [ 10:18 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

مردم ایران یکی از تاریخی ترین و با سابقه ترین ملت های روی زمین اند و شاید در تمام گیتی ملت های  ریشه داری مشابه ملت ایران به تعداد انگشت های یک دست نباشد ، این مردم دارای خصوصیاتی خاص هستند که حاصل عوامل فرهنگی ، تاریخی ، اجتماعی زیستن در این جغرافیا در طول ادوار مختلف تاریخی است.

شاید بتوان یکی از ویژگی های ما ایرانیان را در مقایسه ای با دیگر ملت های جهان " زرنگی خاص " ما ایرانی ها دانست . ما ایرانی ها آدم های ساده و زودباور نیستیم و در تعاملات اجتماعی مان به راحتی فریب نمی خوریم  و با وجود اینکه خیلی از کشورهای پیشرفته امروز دنیا دارای مردمانی به غایت ساده هستند اما ما مردم ایران که جزء کشورهای رده متوسط دنیا هستیم زرنگی های خاص خودمان را داریم که به قول معروف به همین راحتی " رنگ نمی شویم و حتی اگر لازم باشد دیگران را رنگ می کنیم ".

اما همین مردم زرنگ ایران دهه هاست که بر این گمان باطل است که شعر سعدی " بنی آدم اعضای یکدیگرند - که در آفرینش ز یک گوهرند " بر سردر سازمان ملل نصب شده است!


طرح از: siamakazmi.com

یا بسیاری از اقوال و شایعات نادرست که دهان به دهان چرخیده و کمتر کسی به خود زحمت داده تا ماجرا را به طور دقیق و علمی بررسی کند و کشف حقیقت کند و چون این اتفاق نیفتاده یک عقیده یا گمان باطل دهه ها و گاه قرن ها سینه به سینه چرخیده و از نسل های قبلی به نسل های بعدی منتقل شده بدون اینکه اصلاح شود و سهل است که با توجه به خاصیت " یک کلاغ چهل کلاغ " در هر روایتی اندکی نیز بر بار آن افزوده شده تا یک گلوله برف در نهایت تبدیل به بهمن شده است و همه ما زیر آوار دروغ ، روایت های نادرست تاریخی و خرافات و جعلیات مانده ایم.

به موضوع شعر سعدی بر گردیم ، اخیرا یکی از خبرگزاری های کشورمان همت کرد و گزارشی از صحت و سقم این گمان که " شعر سعدی بر سر در سازمان ملل نصب شده است " تهیه کرد و مشخص شد که این گفته به هیچ وجه صحت نداشته و ندارد .

اما بدون تردید سال ها و دهه ها بود که میلیون ها ایرانی بر این گمان باطل بوده اند که شعر شاعر بلند آوازه کشورشان بر سر در سازمان ملل نصب شده است و چه بسیار از ایرانیانی که حتی این مساله را در دیدار با مردم دیگر نقاط دنیا نقل کرده اند و شاید برخی از آنها با اهل فن نشسته و این روایت مجعول را نقل کرده باشند و شاید " کنف " هم شده اند.

 در طی این همه سال کمتر کسی به خود زحمت داد تا برود و تحقیق کند و ببیند شعر سعدی در کجای ساختمان سازمان ملل در نیویورک نصب شده است و هیچ کس هم به این فکر نکرد ،این همه گزارش از سازمان ملل توسط تلویزیون خودمان تهیه می شود ، اگر خبری بود ، حتماً گزارشی تهیه و پخش می شد.

و یا اخیرا یک روایت مجعول و نادرست تاریخی درباره سفررضا شاه به ترکیه دست به دست در فضای مجازی می چرخد و همه بدون اینکه اطلاعی از صحت و سقم این روایت نادرست و مجعول تاریخی کسب کنند این مطلب را در صفحه هایشان با دیگر دوستان به اشتراک می گذارند و این دروغ و روایت نادرست تاریخی را همچون سم و ویروس تکثیر می کنند.

یا سال ها و دهه ها این ادعای ناموثق در میان ایرانی ها رواج داشته و دارد که : " ایرانی ها باهوش ترین مردم جهان هستند و ضریب هوشی ایرانی ها بالاتر از دیگر مردم جهان است و..." در حالی که تحقیقات علمی موسسات و دانشگاه های معتبری که روی این موضوع کار کرده اند چنین ادعایی را تایید نمی کند و مردم ایران در بیشتر تحقیقات علمی در این زمینه در رده متوسط هوشی جا می گیرند.

یا این یک باور متقن در میان خیلی از ایرانی هاست که ناسا را ایرانی ها می چرخانند ؛ گو این که فقط دانشمندان ایرانی در این مجموعه علمی و تحقیقاتی مشغول اند و بقیه ملل دنیا ، در آنجا نقش دربان و سرایدار را بازی می کنند و برای دانشمندان ایرانی ، چای و قهوه می آورند. البته در ناسا ، دانشمندان فرهیخته ایرانی که مایه افتخارند ، کم نیستند ولی این گونه نیست که متوهم شویم و فکر کنیم ناسا هم از مستعمرات نژاد ایرانی است.

مثال های فراوانی می توان در این زمینه ذکر کرد که ادعاها ، گفته ها و روایت های ناصحیح تاریخی  و شایعات به سرعت برق و باد در جامعه ما تکثیر می یابد و ذهن همه را به نسبت به یک موضوع خاص مشوش می کند و یا حتی همچون دروغ بزرگ " نصب شعر سعدی بر سر در سازمان ملل " در باورها رسوب می کند و نسل به نسل منتقل می شود.

چرا چنین است ؟

دلیل اینکه ما ایرانی ها چرا بر خلاف اینکه مردمی زرنگ هستیم ولی این چنین ساده باور هستیم و دنبال تعقیب صحت و سقم ادعاهایی این چنین نمی رویم چیست؟

البته یک وجه مشترک چهار مثال ذکر شده این است که ما ایرانی ها در هر چهار مورد به قول معروف " خودمان را زیادی تحویل گرفته ایم " و شاید یک دلیل این مساله سرخوردگی ها و غرور خدشه دار شده ملتی است که صاحب تمدن و امپراتوری بوده و در برهه هایی از تاریخ این غرور با هجوم دیگر اقوام و ملت ها به شدت خدشه دار شده است و این افتخار سازی های دروغین و جعلی از نظر روان شناسی اجتماعی بیشتر برای التیام بخشیدن به زخم های اینچنینی بوده است.

تا اینجای کار می توان پذیرفت که ملتی با جعل برخی روایت های نا موثق برای خود افتخار آفرینی کند اما مساله وقتی خطرناک می شود که این روایت های نامعتبر درباره خودمان که در واقع به دست خودمان ساخته می شود و به آن پروبال می دهیم یک ملت را متوهم کند و ما را از شناخت واقعی مقدورات و محذورات مان در فضای ملی و بین المللی بازدارد.

این موضوع دلیل دیگری هم می تواند داشته باشد و آن این که ما ، با این داستان سرایی ها ، می کوشیم تنبلی ها و کاهلی هایمان را بپوشانیم و سستی هایمان را در پشت توهمات ، پنهان کنیم تا کمتر دچار عذاب وجدان تاریخی شویم.

دلیل دیگر برای تبیین مساله "افتخار آفرینی کاذب " و سرعت گسترش آن این است که ما ایرانی ها ملتی هستیم که بیشتر از آنکه فرهنگ مکتوب داشته باشیم دارای فرهنگ شفاهی هستیم و اساسا به همین دلیل است که یکی از پایین ترین آمار مطالعه را در بین ملت های دیگر دنیا داریم و وقتی کمتر مطالعه می کنیم طبیعتا ذهنمان کمتر علمی و تحقیقی است و بیشتر تمایل دارد تا روایت بشنود.

مساله دیگر که می توان در تبیین این مساله ذکر کرد فضای نا مطلوب آزادی بیان در طی قرون و دهه های متمادی است. چه بسیار داستان های بی مبنا و مجعولی که در طول تاریخ ، به عظمت شاهان اختصاص یافته و مردم ، جرأت نقدشان را نداشته اند و تنها موظف بوده اند که باور کنند و با آب و تاب برای دیگران هم باز بگویند تا در گذر زمان ، یک واقعیت تاریخی انکار ناپذیر تلقی شود.
  وقتی آزادی بیان و رسانه باشد دروغ ها زودتر آنچه که باید شناخته می شوند و سره از ناسره زودتر تمییز داده می شود و وقتی فرهنگ غالب، شفاهی است وآمار مطالعه پایین است ؛نتیجتا کم سوادی در جامعه زیادتر می شود و باور پذیری شایعات و روایت های  مجعول که اتفاقا با مذاق خود بزرگ بین ما ایرانی ها سازگار است ، بیشتر می شود و شاید حتی بسیاری از ما ایرانی ها را در کلاس درسی بنشانند و با دلایل منطقی و علمی دروغ بودن بسیاری از گمان های باطل مان را به ما تفهیم کنند ، دوست نداشته باشیم بپذیریم که مثلا شعر سعدی بر سردرسازمان ملل نصب نشده و یا ما ایرانی ها مردم خیلی باهوشی هم نیستیم و هوشمان در حد متوسط است و... .

 چه باید کرد ؟

برای پاسخ به این سوال که چه می توان کرد ، باید به بخش قبل رجوع کنیم و در واقع درمان هر دردی در شناخت درست درد است و تا وقتی درد خود را درست نشناسیم طبیعتا درمان درستی نیز نمی توان تجویز کرد.

به عبارت دیگر هر آنچه که در تبیین دلایل " افتخار آفرینی کاذب " ذکر کردیم می تواند در درمان این درد هم به کارمان آید: تغییر گام به گام فرهنگ شفاهی به فرهنگ مکتوب و ذهن علمی ، بالا بردن سطح آموزش ها و مطالعه ، رواج آزادی بیان و رسانه برای تبیین هر چه بهتر پدیده ها و تشخیص سره از ناسره و...

اما اینها کارهایی است که می توان  انجام داد و بخش دیگری از علل تاریخی و اجتماعی که زمینه ساز شکل گیری وضعیت کنونی است ، طبیعتا زمان زیادی می برد تا اصلاح شود و باید در این زمینه صبور بود تا تغییر نسل ها به مرور ذائقه و ذهنیت جامعه را تغییر دهد.  

واقعیت این است که ما ملت کم افتخاری نیستیم و با وجود نقاط ضعف قابل توجهی که داریم ، اگر واقعا بخواهیم به خود ببالیم لیستی بلند بالا از داشته ها و افتخارات را داشته و داریم  ومی توانیم به آنها ببالیم و سرمان در میان سرها بالا باشد با این حال دیگر چه نیازی به جعل تاریخ و دروغ پردازی داریم ؟

چرا اگر می خواهیم به خود ببالیم به حفظ زبان ملی مان در کنار تنوع سایر گویش ها و حتی زبان ها در جغرافیای ملی خودمان نبالیم ، چرا نباید به حفظ تنوع فرهنگی و قومی در ایران زمین ببالیم و این همه رنگ و گویش و فرهنگ و خرده فرهنگ  که دست در دست هم فرهنگ ایرانی را شکل می دهند مایه مباهات ما نباشد  ، چرا نباید فرش و هنر ایرانی ، معماری ، دهها شاعر جهانی مان ، و دهها و صدها دانشمند بزرگ که در طول تاریخ به حرکت رو به پیشرفت علم در دنیا کمک کرده اند سبب افتخار ما نباشد  ، چرا از دستاوردهای امروزین دانشمندان و سینماگران و ورزشکاران و مبتکران امروزی به نیکی یاد نکنیم و قدر بدانیم و مفتخر شویم؟
و اساسا چرا نباید اصل این شعرزیبای سعدی که قرن ها پیش از جدی شدن دغدغه برابری حقوقی انسان ها در جوامع انسانی این گونه زیبا سرود:
بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند

مایه سربلندی ما نباشد که این چنین با "جعل" بخواهیم برای خود افتخار افرینی کاذب درست کنیم.


[ چهارشنبه 91/9/15 ] [ 1:9 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

اینجا محلی برای ارائه ی آرا و نظرات من است درباره آنچه که می بینم،می خوانم، می شنوم و آنچه در اطرافم اتفاق می افتد.چنانچه کسی یاکسانی عصبانی هستند ونمی توانند مخالف نظر خود رابا دادنِ «صفت» مخاطب قراردهند ویاقلمشان بادُشنام آشناست وبه آسانی به دیگران تهمت می زنند از نظردادن بپرهیزند چراکه درهر صورت نظر ایشان حذف خواهد شد. آوردن لینک وبلاگ ها به معنی تایید همه مطالب آنها ویامدیر وبلاگ نیست،بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم ..نقل واستفاده از مطالب این وبلاگ آزاد است اگر دوست داشتید منبع آن را نیز ذکر کنید.
امکانات وب


بازدید امروز: 168
بازدید دیروز: 118
کل بازدیدها: 1448843