سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حسام ســرا
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

زن دیروز ،زن امروز

اگر جستجوی کوتاهی در کتابهای ادبی ایران یا سایت ها ووبلاگها بکنیم به شعرها وداستانهایی  برمی خوریم که  تعصب زیادی بر ارجحیت مردان بر زنان دارند این موضوع فقط به شاعران ونویسندگان فارسی زبان محدود نمی شود ادبیات جهان آکنده از این نوع نگرش درسالهای دور بوده است ...

آوردن این مطلب درحسام سرا کسانی را برآشفته ساخت شاید آنان با مرور نوشته های نویسنده انتظار درج این اشعار را دراین وبلاگ نداشته  ونظرشان بازتابی از تعجب آنان باشد!

گروهی دیگر اصل این شعر ها را درست ولی بیان آنها را خالی از فایده دانسته بودند  البته تعداد اندکی نیز بنده را نواخته بودند که لطفشان را سپاس می گویم...

این نوشتار را از آن جهت آوردم تابگویم آنچه امروز درجامعه ما درباره زنان دیده می شود بازتاب نوشته ها وشعرهایی است که سینه به سینه به نسل های آینده انتقال یافته است به یقین خوانندگان فهیم حسام سرا از خواندن این اشعار نتیجه ای جز تعصب شاعران آن هم در روزگاری خاص را نخواهند آموخت.

من بر آنم تا با آوردن این افکار زیرساخت های فکری وفرهنگی جامعه را بازنمایی کنم وگرنه کیست که نداند آفرینش بدون زن مسخره وبی نتیجه است واگر چنینی فرض مُحالی امکان داشته باشد تمدنها قرنها پیش از این می پژمرد ودرنطفه خفه می شد!

به باور من زن ومرد مانند دوبال برای پروازند بدون وجود هر یک حرکتی اتفاق نخواهدافتاد.

از همه زنان فرهیخته که خواندن این اشعار رنجش خاطر آنان را پدید آورد عذرخواهی می کنم اماباید باور کرد که فرهنگ عمومی وباورهای مردم ما را همین افکار ساخته اند می گویید نه؟ نگاهی دوباره به نظرات دوستان واقوام وهمکارانتان بیندازید وکمی منصفانه قضاوت کنید. با بدگویی ودشنام تاکنون مشکلی حل نشده است ویقین دارم از این به بعد هم نخواهد شد ...

 


[ شنبه 91/5/14 ] [ 7:37 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

سیستم و نحوه شماره گذاری خودروها در ایران، داستانی نسبتاً جالب و طولانی دارد، به گونه ای که تا کنون قوانین و شرایط متفاوتی برای پلاک های خودرو، چگونگی تعویض و همچنین ابعاد آنها تصویب و اجرا شده و گاه نیز در زمان اجرا به فراموشی سپرده شده است.

پلاک های ابتدایی متشکل بود از نام شهر و حدود چهار عدد که در بالای نام شهر قرار داشت. بعدها با افزایش خودرو، یکی از حروف الفبای فارسی نیز به نام شهرها افزوده شد و سپس نوبت به پلاک هایی رسید که نام شهر با عدد دو رقمی ترکیب شد و پلاک های خاطره انگیزی را ساخت که هنوز مطمئناً ماشین بازهای آن روزها، خاطرات فراوانی با آن پلاک ها دارند؛ مانند: تهران28، تهران42 و... .

در سال 1369 کار به جایی رسید که سیامک شایقی، نام فیلم خود را رنو تهران 29 گذاشت و این نامگذاری دلیلی است بر اهمیت پلاک ماشین ها در آن سال های نه چندان دور.

در دهه هفتاد، نوبت به طرح تعویض پلاک و پلاک های لیزری رسید. خودروها با پلاک های لیزری در خیابان ها رفت و آمد می کردند، نصب پلاک لیزری روی خودروها با عرضه پراید به بازار خودرو کشور تقریباً همزمان بود.

در سال 1378 با آمدن پلاک های لیزری، مسئولین تصمیم گرفتند که باید همه پلاک های خودروها یکسان شوند و این نوع پلاک روی همه خودروها نصب شود؛ بنابراین، طرح تعویض پلاک در سطح کشور آغاز شد و تا به آنجا رسید که مالکان خودرو، موظف به دریافت برچسب تعویض پلاک شدند و بابت آن برچسب ها نیز در آن روزگار مبلغی از آنها گرفته شد و بماند که این برچسب ها و نصب آنها روی شیشه جلوی خودروها چه داستان ها و خساراتی را برای صاحبان خودروها به راه انداخت، ولی، این طرح، هیچ گاه اجرایی نشد و به خاطر ها بیوست!

در سال های اخیر و دهه هشتاد، نوبت به پلاک های ملی رسید که هم دارای ابعاد و طرحی جدید بود و هم در نوع شماره گذاری و چیدمان اعداد و حروف در کنار یکدیگر بدیع به نظر می رسید.

کُدهای دو رقمی که در سمت راست این پلاک ها بود، معرف محل سکونت و آدرس شهر و منطقه ای بود که مالک خودرو در زمان خرید خودرو به اداره شماره گذاری اعلام کرده بودند.

تفاوت فاحش و اصلی و شاید دلیلی که باعث نصب این نوع پلاک بر خودروها شد، در این بود که این پلاک به خودرو تعلق نداشت و متعلق به مالک خودرو بود و با انتقال خودرو به شخصی دیگر پلاک انتقال نمی یافت و پلاک تنها به شخص تعلق داشت و با تغییر وسیله نقلیه، شخص همواره از پلاک ثابتی استفاده می کند.

با توجه به افزایش روزافزون خودرو در سطح شهرها و تمایل مالکیت دست کم یک خودرو برای هر خانواده، به نظر می رسد که به زودی این کُدهای دو رقمی نیز به پایان خواهد رسید و باید شاهد پلاک های جدید و یا اعداد و حروفی جدید روی پلاک ها باشیم.

هم اکنون نیز تعویض پلاک موتور سیکلت ها و ملی شدن پلاک این وسیله نقلیه در حال اجرا است و مالکان موتور سیکلت ها بنا بر جدول اعلام شده برای تعویض پلاک با در دست داشتن مدارک مورد نیاز به محل های مخصوص اجرای این طرح م روند.

بنانبراین، اگر کمی کنجکاو باشید، شاید دیدن پلاک های متفاوت و جدید در سطح شهر محل سکونت شما، برایتان جالب به نظر برسد و بخواهید بدانید که این خودرو به کدام شهر تعلق دارد و از کجا به شهر شما آمده است!

اگر در تهران سکونت دارید، دیدن پلاک های با کُدهای ایران 11، 22، 33، 44، 55، 66، 78، 87، 21و حتی 68 برایتان غریبه نیست و شاید تنها برای نخستین بار، حس کنجکاوی شما را تحریک کرده باشد، چرا که این کُدها، همگی به تهران و حومه و در دورترین منطقه به شهرستان البرز تعلق دارند، ولی دیدن پلاک های 91، 72، 56، 46و... آدم های کنجکاو را به تکاپو وامی دارد تا بدانید که این خودرو از کجا آمده و مالک آن اهل کدام نقطه از ایران است.

گفتنی است، چگونگی منطقه بندی پلاک های شخصی و این که کدام شهر با چه شماره ای مشخص شده، همواره یکی از پرسش های مردم بوده است.

چگونگی منطقه بندی پلاک های ملی به شرح زیر است:

آذربایجان شرقی (تبریز) کُد های: 15ـ 25ـ 35
آذربایجان غربی (ارومیه) کُدهای: 17ـ 27
اردبیل (اردبیل) کُدهای: 91
اصفهان (اصفهان) کُدهای: 13 ـ 23ـ 43
ایلام (ایلام) کُدهای: 98
البرز (کرج) کُدهای: 68 ـ 78
بوشهر (بوشهر) کُدهای: 48 ـ 58
تهران (تهران) کُدهای: 11ـ 22ـ 33ـ 44ـ 55ـ 21ـ 66ـ 77ـ 88ـ 99
چهارمحال بختیاری (شهرکرد) کُدهای:71 ـ 81
خراسان (مشهد) کُدهای: 12ـ 32ـ 42
خوزستان (اهواز) کُدهای: 14ـ 24 -34 ـ 35
زنجان (زنجان) کُدهای: 97 ـ 87
سمنان (سمنان) کُدهای: 86 ـ 96
سیستان و بلوچستان (زاهدان) کُدهای: 85 ـ 95
فارس (شیراز) کُدهای: 63 ـ 73 ـ 83
قزوین (قزوین) کُدهای: 79 ـ 89
قم (قم) کُدهای: 16 ـ 26 ـ 36
کردستان (سنندج) کُدهای: 51 ـ 61
کرمان (کرمان) کُدهای: 45 ـ 65
کرمانشاه (کرمانشاه) کُدهای: 19 ـ 29
کهگیلویه بویراحمد (یاسوج) کُدهای: 49
گلستان (گرگان) کُدهای: 59 ـ 69
گیلان (رشت) کُدهای: 46 ـ 56 ـ 76
لرستان (خرم آباد) کُدهای: 31ـ 41
مازندران (ساری) کُدهای: 62 -72 ـ 82ـ 92
مرکزی (اراک) کُدهای: 47 ـ 57
هرمزگان (بندرعباس) کُدهای: 84 ـ 94
همدان (همدان) کُدهای: 18 ـ 28
یزد (یزد) کُدهای: 54 ـ
64


[ یکشنبه 91/5/8 ] [ 11:7 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

ما درحسرت مرغ مرغ درحسرت ...

ما درحسرت مرغ مرغ درحسرت ...


[ چهارشنبه 91/5/4 ] [ 11:22 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

پیاده آمده بودم‌، پیاده خواهم رفت

روزنامه مردم سالاری نوشت:
«ساره گل» دختری افغان است که نامه‌ای سرگشاده نوشته و به دفتر روزنامه  مردم سالاری فرستاده است. عنوانش، بازگو کننده محتوایش بود: «اگر بارگران بودیم، رفتیم»؛ اما تلخ...

او نوشته بود: «ایرانی عزیز مرا ببخش اگر با مهاجرت اجباری، از دست جنگ، از دست بنیادگراهای مذهبی(طالبان زن خفه کن)،پا به خاکت گذاشتم. مرا ببخش اگر از نانت استفاده کردم، نانی که حق بچه‌هایت بود. مرا ببخش برای تمام آب و برق و گازی که- هرچند با پرداخت پول- استفاده کردم. مرا ببخش اگر از صفحات وبت برای درددل شخصی استفاده کردم. مرا ببخش اگر در کوچه‌ها و خیابان‌هایت راه رفتم و قدم زدم. مرا ببخش اگر پدر و برادر کارگرم روی ساختمان‌هایت و زمین کشاورزی‌ات کار کردند و یک فرصت شغلی را شاید از پدر و برادرت گرفتند. مرا برای همه چیز ببخش. می‌دانم با همه پوزش خواهی، باز بدهکارم، بقیه بدهکاریهایم را ببخش.


ایرانی عزیز، ازت ممنونم که به من جا و پناه دادی تا به این سن برسم. سپاسگزارم که گذاشتی از هوای اکسیژن پاک خاکت، نفس بکشم. تشکر که گذاشتی چند سالی بر نیمکت‌های کلاس درست بنشینم و از گچ و تخته‌ات استفاده کنم. البته من در مدرسه خودگردان افغانی درس می‌خواندم، ممنونم که اجازه دادی چند سالی در مدرسه خاک تو و پیش معلم‌های ایرانی نیز درس بخوانم.


معلم ایرانی از تو هم ممنونم که به من خواندن و نوشتن یاد دادی. شاید برای همین از این که گاهی مرا به گناه فقط افغانی بودن، تحقیر کرده‌ای، بخشیدمت...»ساره گل در ادامه نامه‌اش از ایرانی‌هایی نوشته که به افغانی‌ها توهین می‌کنند که من نه تنها از نوشتن دوباره آن احساس شرم می‌کنم، بلکه از خواندن آن هم شرمنده شدم.

بعد هم نوشته:«بد و خوب در هر قومی هست. همه افغانی‌ها تجاوزگر و جنایتکار نیستند. خائن، و]... [ نیستند. مثلا برادر و پدر من برای بزرگ کردن من در خاک خوب شما، یک عمر و روزی 10تا12 ساعت کار توانفرسا و کارگری کردند و دست از پا خطا نکردند. به هرحال اگر بارگران بودیم، رفتیم. قبلا نمی‌توانستم، چون بچه بودم ولی اینک که بزرگ شده‌ام می‌توانم به کشورم برگردم تا دیگر بهم نگویند: افغانی]...[ و ]... [ و در جواب من به جای دو کلمه حرف دوستی که هزینه‌ای ندارد... ناسزا بنویسند.»
وقتی نامه ساره‌گل را خواندم، از این که برخی از ما ایرانیان اینگونه به مردم افغانستان نگاه می‌کنیم شرمسار شدم. تاسف‌آور است که وضع - حال به هر دلیلی - به جایی رسیده که با مردمانی که همکیش و هم دین و هم زبان ما هستند، آداب و رسوم مشترکی با ما دارند و در حوزه تمدن ایرانی قرار دارند طوری رفتار می‌کنیم که هنگام بازگشت از ایران، خاطره‌ای که برایشان مانده، خاطره شیرینی نیست.
بهترین آنها همین دختر افغان است که تمام گلایه‌هایی را که در دلش داشته با مصرع مودبانه‌ای از یک شعر بازگو می‌کند: «اگر بار گران بودیم رفتیم». در طول‌ سال‌های زندگی خود، با افغانی‌های مختلفی سر و کار داشته‌ام؛ از اهالی بامیان تا اهالی هرات؛ که البته طبیعتا در کشور ما در مشاغل رده پایین مشغول بوده‌اند و به طبیعت کارم با وضعیت زندگی و کاری آنها درگیری ذهنی داشته‌ام. به همین دلیل هیچ وقت کسانی را که نسبت به مردم افغانستان دید منفی داشته‌اند درک نکرده‌ام. همین دسته از ایرانیان وقتی به خارج از کشور خودمان بروند، اگر ببینند همان رفتاری که خودشان با افغانی‌ها در ایران دارند بر سر خودشان می‌آید، چه احساسی پیدا می‌کنند؟ در این نکته تردیدی نیست که حضور افغان‌ها در ایران، بخشی از فرصت‌های شغلی را که می‌توانست در اختیار ایرانیان باشد به آنها اختصاص داده است.

به اتحاد با افغانها نیازی هست؟چرا؟

اما به اعتقاد من انتقادهایی که با تمسک به این موضوع در مورد حضور افغان‌ها در ایران صورت می گیرد اغلب قابل توجیه نیست. چرا که اولا افغانی‌ها در ایران اغلب در مشاغلی حضور دارند که خیلی از ایرانی‌ها آن را نمی‌پذیرند و ثانیا مگر یادمان رفته که آقای احمدی‌نژاد گفته بود در ایران برای 120 میلیون جمعیت هم ظرفیت داریم؟ پس وجود یک میلیون- یا کمی بیشتر- افغانی در ایران، چقدر می‌تواند جا را برای ایرانیان تنگ کند؟

البته باید سرانجام حضور افغانها در ایران مشخص شود و قرار نیست آنها تا ابد در ایران بمانند؛ هرچند که فکر می‌کنم با بهبود وضعیت در افغانستان و از جمله پیش‌بینی رشد اقتصادی6.5 درصدی در این کشور که در حال حاضر برای برخی کشورها همچون رویاست، حتی اگر ما هم بخواهیم افغانها در ایران بمانند، آنها اندک اندک از کشور ما می‌روند. اما تا زمانی که افغانها در ایران هستند، همانطور که آنها باید قوانین و مقررات ما را رعایت کنند ما هم به عنوان میزبان باید احترام آنها را حفظ کنیم.
حوادثی هم که اخیرا توسط اتباع دو طرف در برخی نقاط کشور رخ داده- از یزد گرفته تا مازندران و...- تنها باعث شدت گرفتن اختلافات می‌شود و آنهایی هم که دوست ندارند مردمان حوزه تمدنی ایران، یعنی افغان‌ها و تاجیک‌ها و ایرانی‌ها که هم کیش و هم زبان هستند با هم مهربان باشند، از این وضعیت سوء استفاده می‌کنند.

چه چیزی بهتر از دوستی، آن هم بین مردمانی هم زبان، حتی در شرایطی که مرزهای دولت ساخته جغرافیایی، باعث جدایی هم زبانان شده است؟ من باور دارم که بین همه قومیت‌ها، از جمله افغان‌ها و ایرانی‌ها خوب و بد وجود دارد و نمی‌توان همه چیز راجمع بست. پس می‌خواهم پیام دوستی خود(یا همان چیزی که ساره‌گل گفته بود: دو کلمه حرف دوستی که هزینه‌ای ندارد) را به همه افغان‌های هم زبان تقدیم کنم چرا که آنها را بیگانه نمی‌دانم و بیش از هرقومی با آنها احساس یکی بودن دارم.

همجنین دراین باره شعری را ازشاعری افغانی - محمدکاظم موسوی- خطاب به مردم ایران اینجــــــــــــــــا بخوانید

 


[ جمعه 91/4/30 ] [ 2:8 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

کارکردهای اجتماعی حج درگذرزمان

درگذشته های نه چندان دور وقتی کسی از سفرحج برمی گشت و درکوی وبرزن ومیهمانی او را «حاجی» خطاب می کردند پیرمردی بود با محاسن نسبتا" سفید ؛ از حج که برمی گشت سفره ای  می انداخت همانند سفره هفت سین عید واز میهمانان استقبال می کردوبرایشان از دیده ها وشنیده هایش می گفت .روزهای عیدقربان هرسال گوسفندیا گوساله ای رابنابرتوانایی مالی ذبح می کرد وبه همسایگان ونیازمندان می داد؛ مرد یا زن از مکه برگشته دریک کلام «حاجی» شده بود .

این لفظ(حاجی) ،اعتباری داشت ومی توانست درجایی سندی باشد برای انجام کاری یا قولی باشد برای رهایی کسی....مردم از حاجی انتظار دیگری داشتند وقتی حرف نامعقولی می زد یا در حین انجام رفتارناشایستی بود ،عبارت:«حاجی تو دیگه چرا؟» آب سردی بود که بر رفتارناشایست ریخته می شد واین خود نوعی کنترل اجتماعی غیررسمی بود که توسط جامعه اعمال می گردید حاجی برای حرف مردم هم که شده بود می کوشید رفتارمتناسبی را پیش بگیردکه انگشت نمای خلق وخلایق نشود ومی کوشید درمحله وشهر وروستای خود منشاء خدمات اجتماعی شود،از ضعیفان دستگیری کند،دراختلافات داور منصفی باشد و...درباره سفر به عتبات هم این وضع قابل مشاهده بود لفظ کربلایی برای پیرمردان امروزی همان کارکرد اجتماعی حاجی را داشته ودارد.

این موضوع باشدتی کمتر درمورد زائران امام رضاعلیه السلام هم دیده می شد ومردم کوچه وبازار برای مشهدی بودن هم اعتباری قائل بودند  هرچه فاصله زائر از شهرمشهد بیشتر بود انتظارمردم بالاتر می رفت البته این موضوع امری نسبی بود اما به هرحال اگرفاصله شهری تامشهد 10کیلبومتربود وهمه مردم از خرد وکلان باهرتوان مالی می توانستند جمعه ها به زیارت امام رضا نائل شوند انتظارات درحد پایینی شکل می گرفت .

باگذشت زمان و گسترش وسایل ارتباطی، بالارفتن درآمدسرانه افراد ،نیاز به گشت وگذارمذهبی وغیر از آن ونیز رواج چشم وهم چشمی که موتور و انگیزه بخش ِ حرکتهای قرن بیست ویکمی شده است سفر به مکه ومدینه ،عتبات و مشهد ،امری عادی شده است اکنون دیگر معلوم نیست چه کسی به مکه می رود؟وچه زمانی  رفته وچه زمانی برگشته است؟میهمانی ها به دلایل معقول کوچک ترشده است ،از قربانی دادن درعیدقربانها خبری نیست ،رفتارحاجی ها وکربلایی ها ومشهدی های امروزی آنچنان عادی وگاهی زیر نُرم عادی است که اگر بگویند فلانی سفر حج(منظور حج تمتع است) وعمره را به جای آورده، مکرر به زیارت عتبات نائل شده وهرسال دست کم دوبار سفرمشهد را درکارنامه اعمال خود دارد تعجب همگان را برنخواهد انگیخت جامعه نسبت به این موضوع بی تفاوت شده است! .

کارکردهای اجتماعی حج درگذرزمان

زیارت،موقعیت مناسبی برای رهایی از تعصب های شخصی وفرقه ای، دندان گردی های اقتصادی،سخت گیری های بی جا،نگه داشتن زبان از دشنام وناسزا،دستگیری از ضعیفان و... است؛بگذریم که همان حاجیان قدیمی هم گاهی به دلیل تامین مخارج سفری که داشته اند ویا به دست آوردن مالی برای تجدید وتکرارسفرمعنوی حج بر اهل وعیال خود سخت می گرفتند واین تنگنا خاطرات ناخوشایندی را در ذهن اهل خانه رقم می زد اما آنچه بود کارکرد اجتماعی حج درگذشته بیش از امروز بود چرا که حج در آن دوران نوعی سفرمعنوی بود وبه سفرسیاحتی و تجاری تبدیل نشده بود .

به سیل ثبت نام کنندگان سفرهای عمره وتمتع ،عتبات عالیات، سوریه(پیش از ناآرامی ها دراین کشور) و.. نگاه کنید وبه حجم اعزام دانشجویان،دانش آموزان و.. به صورت کاروان بنگرید ورفتار آنانی که آمده اندرا با حاجیانی از نسل گذشته فامیل وهمکارانتان به مقایسه بگذارید تاصحت این ادعا معلوم شود .

به نظر می رسد وظیفه سازمان حج وزیارت،نهادهای فرهنگی،روحانیون اندیشمند،مراکزفرهنگی،دانشگاهها ومدارس است تا نسبت به بازگرداندن حج وزیارت به مسیر معنوی گام بردارند  سفرهای زیارتی خارجی درزمان ما بیشتر سیاحتی وتفریحی اند ودربعضی موارد با سفربه آنتالیا ودُبی وتایلند تفاوتی ندارند  .

 جامعه مذهبی ایران از مسافرتایلند انتظار تغییر رفتارندارد ونمی خواهد کسی که به دبی یا آنتالیا مسافرت کرده رفتاری متناسب با شئون اسلامی داشته باشد اما انتظار دارد کسی که حاجی بودن را به اجبار یا دلخواه برگزیده است کمی در رفتارهای فردی واجتماعیش تجدید نظرکند ،معقول رفتارکند ودریک کلام«حاجی باشد».

 


[ دوشنبه 91/4/26 ] [ 2:20 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

13 راه برای کنترل احساسات در محل کار

همه ی ما با افرادی روبه رو شده ایم که کنترل احساساتشان را سر کار از دست می دهند، درها را می کوبند، سر همکاران یا مشتریان فریاد می زنند و چیزهایی میگویند که خیلی زود پشیمان می شونداشخاصی را دیده ایم که در جلسات کاری نمی توانند جلوی عصبانیت خود را بگیرند چون با عقاید و نظراتشات مخالفت شده است یا اینکه فرد دیگری را به جای آنها نشانده اند.
از وقتی بچه بودیم به ما می گفتند "مثل یک مرد رفتار کن" و جلوی فوران احساساتت را بگیر، حال می بینیم که بسیاری از همکارانمان سر کار به خاطر عدم توانایی در فرو نشاندن خشم و عصبانیت و احساساتشان دست به از بین بردن خود و اعتبارشان می زنند. در اینجا می خواهیم به نکاتی اشاره کنیم که با کمک آنها می توانید جلوی احساسات منفی و عصبانیت هایتان را سر کار بگیرید و همچنان موفق سر کار خود باقی بمانید.


کمی قدم بزنید تا عصبانیتتان فروکش کند

در طی یک جلسه کاری، وقتی کسی از سبک مدیریت یا بخش تحت اداره ی شما ایراد می گیرد، عصبانی نشوید. وقتی می بینید که در صدد خشمگین شدن هستید، خود را از آن محل دور کنید. بهانه ای بیاورید و از جلسه بیرون روید تا بتوانید عصبانیتتان را فروکش دهید. اگر برای فروکش کردن خشمتان به خود فرصت دهید می توانید کنترل احساساتتان را دوباره به دست آورید.

قبل از نشان دادن هرگونه واکنش، توضیح بخواهید

با پرسیدن سوال های مختلف وقت را بگذرانید. می توانید از صحبت های دیگران استفاده کرده و سوالاتی از آنها بپرسید. با این کار به آن فرد زمان می دهید که اشتباه خود را تصحیح کند.

از قانون
10 ثانیه ای استفاده کنید
هیچ عکس العملی نشان ندهید. اگر می بینید که در یک جلسه ی کاری یا پشت تلفن می خواهید کنترل خشمتان را از دست بدهید، با خود تا 10 بشمارید تا از عصبانی شدنتان جلوگیری شود. قبل از نشان دادن هرگونه واکنش، واقعیات را بررسی کنید.

با کسی که می تواند آرامتان کند حرف بزنید

همیشه کسی را برای درد دل کردن و تکیه کردن داشته باشید، چه داخل و چه خارج از محل کار. در این مواقع سعی کنید که با او بیرون رفته و کمی صحبت کنید. درست نیست که همه ی احساساتتان را در خود نگاه داشته و بیرون نریزید. با این کار سلامتی خودتان به خطر خواهد افتاد. با دوستی صمیمی در مورد این مشکلات صحبت کنید تا او آرامتان کرده و کنترل خود را دوباره بازیابید.
برای از بین بردن عصبانیتتان ورزش کنید

اجازه ندهید که تصویر کاریتان با عصبانی شدن و از دست رفتن کنترلتان مخدوش شود. در این مواقع ورزش کمک بسیار خوبی است. به باشگاه بروید و کمی ورزش کنید. مطمئناً همه چیز را فراموش خواهید کرد.
13 راه برای کنترل احساسات در محل کار
ببینید چه چیز باعث عصبانیتتان می شود

آگاه باشید که در چه موقعیت هایی کنترل خود را از دست داده و عصبانی می شوید. وقتی فهمیدید که چه چیز منجر به عصبانیتتان می شود در صدد جلوگیری از ایجاد چنین موقعیت هایی برآیید. با اینکه یاد بگیرید که چطور با این موقعیت ها کنار بیایید تا موقعیت کاریتان خدشه دار نشود.
همکارانتان را بشناسید

ببینید رفتار هر کدام از همکارانتان چه علائمی دارد. ممکن است خیلی از حرفهای آنها که برای شما مثل انتقاد می ماند، در واقع حکم شوخی داشته باشد. با شناختن شخصیت و رفتارهای همکارانتان، بهتر می توانید با انتقادات آنها کنار آمده و خشم خود را کنترل کنید.
واکنش افراد دیگر را پیش بینی کنید

زمانی که می خواهید کار جدیدی را در اداره انجام دهید، واکنش و عکس العمل همکارانتان را پیش بینی کنید. با این کار می توانید بهتر با انتقادات و ایرادهای آنها پس از انجام کار کنار بیایید.

خود را برای حفظ آرامش آماده کنید

زمانی که می خواهید سخنرانی انجام دهید، خود را برای هر نوع سؤال و انتقادی آماده کنید. با این کار می توانید حین ایراد انتقادات سایرین آرامش خود را حفظ کرده و به درستی پاسخ منتقدین را بدهید.
قبل از نوشتن هر ایمیل نامحترمانه کمی صبر کنید

هیچگاه به دیگران بی احترامی نکنید، حتی اگر حق با شما باشد. آسان است که اجازه بدهیم ابرهای تیره جلوی قضاوتمان را بگیرد. قبل از ارسال هر ایمیل نامحترمانه در پاسخ به انتقادات سایرین یک روز صبر کنید. روز بعد دوباره آن را خوانده و تجدید نظر کنید.
در پایان هر روز خشمتان را دور بیندازید

یاد بگیرید که با ترک اداره، عصبانیت های خود را نیز دور بریزید. بعد از کار به کارهایی بپردازید که به آن علاقه داشته و لذت می برید. با دوستانتان بیرون بروید، یا تلویزیون تماشا کنید، با این کار استرستان را از بین خواهید برد.

برای طغیان های عصبی خود عذرخواهی کنید

با وجود اینکه قصد بدی نداشته اید، درست نیست که جلسات اداری را با عصبانیت ترک کنید. اگر در حین جلسه عصبانیتتان باعث شده که به کسی بی احترامی کنید، از او معذرت بخواهید. لزومی ندارد که برای عصبانیت خود توضیحی بیاورید، فقط گفتن "من رفتار بدی داشته ام و عذر می خواهم" کافی است تا همه ی سوء رفتارها را از بین ببرد.

مثل یک مرد ،مردانه رفتار کرده و جلو بروید

مدیران خوب با شخصیت های استوار، احساساتی قوی نیز دارند. این به این معنی نیست که می توانید اجازه بدهید احساساتتان بر شما غلبه کنند، قضاوت هایتان را تیره کرده و ایجاد مشکل کنند. با شناسایی علائم عصبانیتتان، می توانید آسان تر بر آنها چیره شوید، حتی بدون اینکه کسی بفهمد. احساسات منفی خود را با اعتماد به نفس جایگزین کنید و تعادل احساساتتان را حفظ کنید. در این مسائل عجله نکنید. سالها طول می کشد تا آبرو و اعتبار جمع شود اما برای از بین رفتن آن فقط ثانیه ای کافی است

برگرفته از سایت عصرایران

 


[ شنبه 91/4/24 ] [ 9:52 عصر ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]

پروفسور سایمون بل،پژوهشگر حوزه شهری

پروفسور سایمون بل،پژوهشگر حوزه شهری و استاد دانشگاه ادینبورگ انگلستان ، تور یکروزه ای در تهران داشت. "او تهران را دید".
متن زیر گزارش مشاهدات یکروزه اوست که در اختیار سایت خبری معماری نیوز قرار گرفت.
فضاهایی را دیدم که معلوم نبود برای فرودگاه است، یا تهران
!!!
در اتحادیه اروپا قانونی تصویب شده است به نام "کمربند سبز". این کمربند برای شهر دو فایده بزرگ دارد، یکی اینکه محدوده و مرز شهر را مشخص میکند و اجازه بزرگ شدن بیش از حد را نمیدهد و دوم اینکه با ایجاد نوار سبز، کمک بزرگی به محیط زیست شهری میکند و الزاما باید شهر به سمت درون رشد کند، این یک قانون کلی برای قاره اروپا است. اما وقتی من از فرودگاه امام به سمت شهر تهران حرکت کردم فضاهایی را دیدم که معلوم نبود برای فرودگاه است، یا تهران!!! و اصلا مربوط به کدام شهر است؟! و کاملا مشخص بود که محیط اصلا تحت کنترل نیست و مدیر ندارد و بزرگترین عیب این بود که اصلا معلوم نبود که شهر کجا تمام میشود و اصلا مرزی وجود ندارد.
17
مدل کفپوش متفاوت در یک خیابان !!!
وحدت، یک اصل مهم در طراحی شهری است ولی اصلا در شهر تهران چنین چیزی مشاهده نمیشود. من در یکی از خیابان های اصلی شهر (انقلاب - آزادی) ، تعداد کفپوش ها را شمردم و به عدد 17 رسیدم، همینجا دیگه از ادامه شمارش خسته شدم و دیگه ادامه ندادم. شما با اینکار هزینه نگهداری را بالا میبرید و در هنگام تعویض، گاهی اوقات خسته می شوید و سریع پیاده رو را آسفالت میکنید. در مرکز شهر ادینبورگ فقط یک مدل کفپوش برای تمامی پیاده رو ها استفاده شده است. نکته دیگر اینکه، سنگفرش های پیاده رو ها باید در مقابل بارش برف و باران طوری عمل کند که آب، یا جذب شود و یا به سمت پوشش گیاهی هدایت شود. اما متاسفانه من این تکنولوژی را در شهر تهران ندیدم و سیستم موجود در مواقع بارانی موجب آب گرفتگی معابر و خیابان ها میشود.
شما فقط در خیابان راه می روید؟؟
!
متاسفم که این رو میگم ولی دلم برای سالمندانتان سوخت.
نکته دیگر اینکه شما مبلمان شهری دارید ولی مبلمان شهری که اصولی باشد و به افراد سرویس بدهد اصلا در شهر تهران وجود ندارد. من حدود 3 ساعت در شهر تهران پیاده روی کردم اما اصلا مبلمان شهری برای نشستن پیدا نکردم، افراد سالمند در این قضیه اصولا حذف می شوند، چون فضایی برای استفاده آن ها با توجه به ویژگی هایی که این قشر از جامعه دارد اصلا وجود ندارد.
تهران، شهر ماشین سوارها

اولین چیزی که در تهران برای من جلب توجه کرد این بود که بیشترین چیزی که در خیابان دیده میشود، ماشین است، ناخودآگاه وقتی ماشین هست، آلودگی صوتی هم هست و در کنارش آلودگی هوا نیز وجود دارد. این ها علاوه بر زشت کردن تصویر شهر، تاثیرات بسیار بدی در روحیات شهروندان دارد.
درست است که همه شهرها باید خیابان های اصلی داشته باشد و ماشین ها در آن تردد کنند، اما این دلیل نمیشود که تمام خیابان های ما بشود ماشین رو، باید یکسری از خیابان ها به عابر پیاده سرویس بدهد و این می تواند به صورت یک پیاده رو تمام عیار باشد و یا یک خیابانی که فقط حمل و نقل عمومی در آن انجام شود. و این موضوع اصلا در شهر تهران وجود ندارد. در کل شهر تهران، تنها مکانی که در آن تا حدودی به افراد پیاده توجه شده است خیابان پانزده خرداد است.
معلولین در تهران باید در پرش از روی موانع تخصص پیدا کنند

من ساکن شهر ادینبورگ هستم، در این شهر دسترسی به فضای باز برای تمامی افراد از جمله سالمندان و معلولین کاملا امکان پذیر است و جزئیات به دقت بررسی شده است . موتورسوارها و رانندگان اتومبیل ها به هیچوجه وارد پیاده رو نمیشوند و تمامی پیاده روها دارای یک رمپ مخصوص جهت عبور معلولان است، ولی من در کمال تعجب دیدم که در شهر تهران در ابتدای بسیاری از پیاده روها موانعی کار گذاشته شده تا موتورسوارها و ماشین ها امکان ورود نداشته باشند. هر چقدر فکر کردم که معلولان چطور از این موانع عبور می کنند به نتیجه نرسیدم. همچنین در پیاده رو ها سنگفرش هایی تعبیه شده است برای هدایت نابینایان، ولی به هیچوجه اصول اجرایی بین المللی در آن بکار نرفته است.
روشنایی، فقط برای تصادف نکردن ماشین ها

یکی از موارد زیبایی شناسی در حوزه شهری، روشنایی است. اما در شهر تهران، روشنایی فقط برای این است که ماشین ها با هم تصادف نکنند. همه روشنایی برای خیابان هاست و هیچ روشنایی برای پیاده روها و درختان موجود در پیاده روها و عناصر طبیعی وجود ندارد. این موضوع بسیار خطرناک است.
اماکن تاریخی تهران، فریز شده و متروک است
.
ادینبورگ شهری با قدمت تاریخی در انگلستان است، مرکز این شهر یک مکان تاریخی است ولی زندگی در آن جریان دارد و انسان ها زندگی روزمره شان را در آن سپری میکنند و این اماکن به هیچوجه تبدیل به موزه نشده است ولی متاسفانه در تهران، شهری با قدمتی طولانی، چنین چیزی مشاهده نمی شود و تقریبا تمامی اماکن تاریخی تبدیل به موزه و یا مکانی متروکه شده است که اصلا زندگی در آن جریان ندارد.
در معماری، هر ساختمان یک "سازی" میزند

در شهر ادینبورگ، تمامی ساخت و سازها تحت مدیریت است و هیچ فردی نمیتواند در طراحی معماری و منظر ساختمان خارج از الگوها و خلاف طبیعت محیط اقدام کند و اصلا امکان برهم زدن سیمای شهر برای کسی مقدور نیست. اما متاسفانه در تهران هر ساختمان ساز خودش را میزند.
دست نوشته آقای سایمون بل در انتهای مشاهدات

فضاهای شهری در تهران به واسطه عدم حضور شهروندان و تنوع زندگی نتوانسته اند به مکانهای شهری تبدیل شوند. به طور مثال در اصفهان جداره زاینده رود، میدانهای تاریخی و یا میدانهای کوچکی که در محلات ساخته شده اند از قبیل محله جلفا، مکانهای شهری ای می باشند که امکان حضور شهروندان را افزایش می دهند.
به طور کلی بی توجهی به جزئیات ساده که هرروزه شهروندان با آن سروکار دارند، و دست کم گرفتن اهمیت آنها در زیباسازی محیط شهری در تهران به صورت قابل توجهی ملموس است.
من پیشنهادم این است که شما از پیشینه معماری و شهرسازی خود استفاده کرده و سعی کنید تا معنا و مفهوم آنرا دریابید. معماری ای که در کاشان، اصفهان و ابیانه دیده می شود هیچ ارتباطی به آنچه در حال حاضر در ایران می گذرد نداشته در حالیکه با زندگی مدرن نیز قابلیتهای تطابق بسیاری دارد. یک معماری هم پیوند با طبیعت، بومی، زیبا، کاربردی و عملکردی، بدون زوائد که متاسفانه در معماری امروز تهران دیده نمی شود.

دانشجویان معماری منظر نیز باید علم معماری منظر را به جای اینکه از غرب، که معمولا درباره فضای سبز می باشد، گرته برداری کنند، باید از پیشینه معماری خود مانند چهارباغ و بازار در تعریف فضای باز فراغتی استفاده کنند.

 


[ سه شنبه 91/4/20 ] [ 6:20 صبح ] [ اکبر حسامی ] [ نظرات () ]
          مطالب قدیمی‌تر >>

.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

اینجا محلی برای ارائه ی آرا و نظرات من است درباره آنچه که می بینم،می خوانم، می شنوم و آنچه در اطرافم اتفاق می افتد.چنانچه کسی یاکسانی عصبانی هستند ونمی توانند مخالف نظر خود رابا دادنِ «صفت» مخاطب قراردهند ویاقلمشان بادُشنام آشناست وبه آسانی به دیگران تهمت می زنند از نظردادن بپرهیزند چراکه درهر صورت نظر ایشان حذف خواهد شد. آوردن لینک وبلاگ ها به معنی تایید همه مطالب آنها ویامدیر وبلاگ نیست،بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم ..نقل واستفاده از مطالب این وبلاگ آزاد است اگر دوست داشتید منبع آن را نیز ذکر کنید.
امکانات وب


بازدید امروز: 40
بازدید دیروز: 200
کل بازدیدها: 1445328